آداب نشست و برخاست و خوابيدن پيامبر (ص)
آداب نشست و برخاست و خوابيدن پيامبر (ص)

 آداب نشست و برخاست و خوابیدن پیامبر (ص)


 

خداوند در آیه ۲۱ سوره احزاب، راه و روش پیامبر(ص) را، بهترین الگو و سرمشق زندگی، برای تمام انسانها معرفی کرده است. از این رو هر مسلمانی، شائق است که از  رفتار پیامبر خویش، آگاه باشد، می­خواهد بداند سیمای پیامبرش، چگونه بوده، آداب شخصی او، مثل نشست و برخاست ،خوردن و آشامیدن، خوابیدن و بیدار شدن، رفت و آمد، و سایر آداب و سننی که آن بزرگوار، رعایت می­کرده، چه بوده است.
   بی شک، خو گرفتن با آداب پیامبر(ص) و آراستگی به اخلاق و سنن ظاهری و باطنی آن حضرت، کمال نهایی و آخرین هدف زندگی، است و سعادت دنیا و آخرت را به همراه دارد.
 
آداب نشستن حضرت
   نحوه نشستن در حضور دیگران، نشان از اندیشه، فرهنگ و تربیت شخص دارد و پیامبراکرم(ص) بیش از همه این ادب اجتماعی را مراعات می­فرمود؛ چرا که او متأدب به آداب قرآن بود و متخلّق به محاسن قرآن. هرگز دیده نشد که پای خود را در حضور دیگران دراز کند،[۱] زمانی که می­نشست بیشتر رو به قبله بود.[۲] می­فرمود: «برای هر چیز شرفی است و شرف مجلس، رو به قبله نشستن است»؛[۳] آدب مجلس را رعایت می­کرد و زانو پیش زانوی همنشین، نمی­نهاد؛[۴] رفتاری که عربها داشته و دامن لباس خود را بالا می­زدند و ساق­ها و زانوان لخت­شان را نمایان می­کردند؛ حضرت همواره پاها و زانوهای خود را می­پوشاندند.[۵] در حضور مردم تکیه نمی­داد[۶] و از غذا خوردن در حالی که تکیه داده بودند، به شدت پرهیز می­کردند؛ چرا که کراهت داشتند، شبیه به پادشاهان شوند؛[۷] وقتی برای غذا سر سفره می­نشست، زانوان و قدم­های خویش را جمع می­کرد و مثل نمازگزار حالت تشهد به خود گرفته، بر ران چپ خود، تکیه می­کردند، می­فرمود: «من بنده­ام پس چون بندگان می­نشینم و چون بندگان غذا می­خورم.»[۸]
   عبدالعظیم حسنی(س) از امام معصوم(ع) نقل فرموده­اند که: «حضرت به سه گونه جلوس می­فرمودند: به صورت قرفصاء و آن این که حضرت بر زمین می­نشستند و دو زانویشان را بالا آورده و دستان را دور آن حلقه کرده، شانه­ها را به پاها می­چسباندند. گاه دو زانو می­نشستند و گاهی هم یک پا را خم می­کردند و پای دیگر را روی آن می­انداختند. حضرت هرگز به صورت چهار زانو نمی­نشست.»[۹] بسیار می­شد که حضرت، در موقع نشستن بر چیزی تکیه می­دادند؛ جابر بن سمره نقل می­کند که بر حضرت وارد شدم و او را دیدم در حالی که از جانب راست بر بالشی تکیه فرموده بود.[۱۰] از سلمان نیز نقل شده بر پیامبر(ص) وارد شدم، حضرت بر بالشی تکیه کرده بودند، آن ر ا برای من قرار داد و فرمود: «سلمان، هیچ مسلمانی بر مسلمانی وارد نشود که به احترامش پشتی گذارد، جز اینکه خداوند او را بیامرزد.»[۱۱] هر گاه به مجلسی وارد می­شد در انتهای مجلس می­نشست،[۱۲] به این کار امر می­کردند و می­فرمودند: «هر کس در مجلسی وارد شد در انتهای مجلس بنشیند».[۱۳] برای خود جای مشخص و معینی را در نظر نمی­گرفت و دیگران را نیز از این کار نهی­ می­کردند.[۱۴]
   هرگز پیش نیامد که جا بر کسی تنگ کند، بلکه برای مردم، جا باز می­کردند تا بنشینند؛ گفته شده، روزی رسول­خدا (ص) در مسجد تنها نشسته بودند، مردی وارد شد، حضرت تنگ­تر نشستند تا او بنشیند. مرد گفت: «یا رسول­الله(ص)، جا که وسیع است»؛ حضرت فرمودند: «حق مسلمان بر مسلمان آن است که چون ببیند که او می­خواهد بنشیند، برای او جا باز کند.»[۱۵] می­فرمود: «شایسته است برای کسانی که در تابستان دور هم می­نشینند میان هر دو نفر، به اندازه یک ذراع، فاصله باشد تا از گرما ناراحت نشوند.»[۱۶]
   پیش پای کسی بر نخاست و خوش هم نداشتند کسی پیش پای او، برخیزد. مردم نیز از این جهت، پیش پای حضرتش، بر نمی­خاستند؛ ولی هنگامی که حضرت، برای رفتن به منزل، برمی­خاست آنان نیز با او بر می­خاستند و تا در منزل، بدرقه­اش می­کردند.[۱۷] امام صادق(ع) فرمودند: «حضرت(ص)، هر گاه با کسی همنشین می­شد، از جا برنمی­خاست تا همنشین او، از جا برخیزد.»[۱۸]
  ایشان، همچون عبد، بر روی زمین می­نشستند[۱۹] و نمی­نشست و بر نمی­خاست؛ مگر با ذکر خدا.[۲۰] نقل شده هرگاه، در مجلسی می­نشستند می­فرمودند:
«ان تکلم بخیر کان طابعاً علیهن الی یوم القیامه و إن تکلم بشرّ کان کفاره له، سبحانک اللهم و بحمدک أشهد أن لا اله الا الله أنت استغفرک و اتوب الیک.»
 چون اراده می­فرمودند که برخیزند، می­فرمودند:
«سبحانک اللهم و بحمدک أشهد أن لا اله الا الله أنت استغفرک و اتوب الیک.»[۲۱]
   ام­سلمه- همسر مکرمّه پیامبراکرم(ص)- نقل کردند که حضرت در اواخر عمر شریفش، همواره در حال نشستن و برخاستن و رفت و آمدن، می­فرمود: «سبحان الله و بحمده استغفرالله و اتوب الیه.»[۲۲]
 
آداب خوابیدن حضرت
   بستر حضرت، یک عبا بود که به هر جا نقل مکان می­کردند آن را دولا کرده زیر آن حضرت می­انداختند.[۲۳] متکایش پوستی پر شده از لیف خرما،[۲۴] شبی همان عبا را  دو لا کرده، زیر آن حضرت انداختند، چون صبح شد، فرمودند این بستر دیشب مرا از نماز شب بازداشت از آن پس دستور دادند تا زیراندازش را یک لایه بیندازند.[۲۵]
   زیرانداز دیگری نیز، از پوست داشت که از لیف خرما پر شده بود.[۲۶] گاه روی حصیرمی­خوابیدند بدون آنکه زیر انداز دیگری، زیر او باشد.[۲۷]
   در هنگام وفات، بسترش از پارچه­های کهنه وادی­القری، بود که از پشم و کرک پر شده بود؛ گفته شده طول آن حدود دو زراع و عرض آن یک زراع و یک وجب بود.[۲۸]
   بستر خواب، برایشان چندان اهمیت نداشت اگر چیزی پهن می­کردند برآن می­خوابیدند و گرنه بر زمین می­خوابیدند؛[۲۹] ایشان از خوابیدن بر روی زمین غیر سفت، منع می­فرمود.[۳۰] حضرت را همیشه عادت بر این بود که قبل عشاء، نمی­خوابیدند؛[۳۱] هر گاه می­خواستند بخوابند وضو می­گرفتند.[۳۲] سپس به جانب راست دراز کشیده، دستشان را زیرگونه راستشان گذاشته[۳۳] می­فرمودند: «اللهم باسمک أحیی و باسمک أموت.»[۳۴] دعاهای بسیار دیگری نیز از حضرت نقل شده که به وقت خواب، قرائت می­فرمودند؛ سنن نویسان به بسیاری از این دعاها در کتب­شان اشاره کرده­اند.[۳۵]
   نمی­خوابیدند؛ مگر آنکه مسواک را زیر سر می­نهادند و چون سر از خواب بر می­داشتند، قبل از هر چیزی، مسواک می­زدند.[۳۶] در روایتی دیگر، آمده که حضرت قبل از خواب، آیه الکرسی می­خواندند[۳۷] و سپس می­فرمودند:
«بسم الله آمنت بالله و کفرت بالطاغوت اللهم احفظنی فی منامی و فی یقظتی.»[۳۸]
 و چون می­خوابیدند بر پشت می­خوابیدند،[۳۹] خرناس نمی­کشید[۴۰] و در خواب، اگر از چیزی می­هراسید و بیدار می­شد می­فرمود: «هو الله لا شریک له.»[۴۱]
  چون از خواب بر می­خاستند، می­فرمودند:
«الحمدلله الذی أحیانی بعد ما اماتنی و الیه النشور.»[۴۲]
   از امام باقر(ع) نقل شده که فرمودند: «هیچ گاه حضرت از خواب بیدار نمی­شد؛ مگر آنکه بر زمین می­افتاد و در برابر خداوند سجده می­افتاد .»[۴۳]
 
 

 


[۱] – کلینی؛ اصول کافی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۶۵، ج۲، ص۶۷۱  و راوندی، نحم الدین؛ شرف النبی، تهران، بابک، ۱۳۶۱، ص۸۳.
[۲] – طبرسی، حسن بن فضل؛ مکارم الاخلاق، قم، شریف رضی، ۱۴۱۲، ج۱، ص۲۶.
[۳] – حرانی، حسن بن شعبه؛ تحف العقول، قم، جامعه مدرسین، ۱۴۰۴، ج۱، ص۲۷.
[۴] – شرف النبی، پیشین، ص۸۳.
[۵] – مکارم الاخلاق، پیشین، ص۱۷.
[۶] – کاشانی، ملا محسن؛ محجهالبیضاء فی تهذیب الاحیاء، تحقیق علی اکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، ج ۴، ص۱۲۵.
[۷] – اصول کافی، پیشین، ج۶، ص۲۷۲  و خرگوشی، ابوسعید؛ شرف المصطفی، مکه، دار البشائر الاسلامیه، ۱۴۲۴، چاپ اول، ج۴، ص۳۴۵.
[۸] – همان.
[۹] – اصول کافی، پیشین، ج۴، ص۴۸۲  و مکارم الاخلاق، پیشین، ص۲۶.
[۱۰] – صالحی دمشقی، محمد بن یوسف؛ سبل الهدی و الرشاد فی سیره خیرالعباد، بیروت، دارالکتب ا لعلمیه، ۱۴۱۴، چاپ اول، ج۷، ص۱۵۴.
[۱۱] – مکارم الاخلاق، پیشین، ص۲۱.
[۱۲] – همان، ص۱۳ و ابن عساکر؛ تاریخ  دمشق، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۵، چاپ اول، ج۳، ص۳۵۰.
[۱۳] – مکارم الاخلاق، پیشین، ص۲۶.
[۱۴] – محجهالبیضاء، پیشین، ص۱۶۱.
[۱۵] – مکارم الاخلاق، پیشین، ص۲۵ و شرف النبی، پیشین، ص۸۳.
[۱۶] – اصول کافی، پیشین، ج۴، ص۴۸۴.
[۱۷] – مکارم الاخلاق، پیشین، ص۱۴ و ابن ابی جمهور؛ عوالی اللئالی، قم ، سید الشهداء، ۱۴۰۵، ج۱، ص۴۳۵.
[۱۸] – عیاشی؛ تفسیر عیاشی، تهران، چاپخانه علمیه، ۱۳۸۰ق، ج ۱، ص۲۰۴.
[۱۹] – طبرسی، حسن بن فضل؛ اعلام الوری، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ص۳۲۷ و ابن سعد؛ طبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطاء، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۹۹۰، ج۱ ، ص۲۸۰ و  شرف المصطفی، پیشین، ج۴، ص۳۴۱.
[۲۰] – المحجهالبیضاء، پیشین، ص۱۶۱.
[۲۱] – سبل الهدی و الرشاد، پیشین، ص۱۵۷.
[۲۲] – محدث نوری؛ مستدرک الوسائل، قم، آل البیت، ۱۴۰۸، ج۱۰، ص۵۵۴.
[۲۳] – شیخ صدوق؛ امالی، قم، کتابخانه اسلامیه، ۱۳۶۳، ص۴۶۵  و مکارم الاخلاق، پیشین، ص۳۸.
[۲۴] –  طبقات الکبری، پیشین، ص۳۶۱.
[۲۵] – امالی؛ پیشین، ص۴۶۵  و مکارم الاخلاق، پیشین، ص۳۸.
[۲۶] – مکارم الاخلاق، پیشین، ص۳۸  و مغربی، نعمان بن محمد؛ دعائم الاسلام، مصر، دار المعارف، ۱۳۸۵ق، ج۲، ص۱۵۹.
[۲۷] – مکارم الاخلاق، پیشین، ص۲۵  و طبقات الکبری، پیشین، ص۳۶۱ .
[۲۸] – همان، ص۳۷.
[۲۹] – شرف المصطفی، پیشین، ص۳۵۱  و المحجهالبیضاء، پیشین، ص۱۲۹.
[۳۰] – عاملی، شیخ حر؛ وسائل الشیعه، تحقیق عبد الرحیم ربانی شیرازی، بیروت، دار التراث العربی، ج۵، ص۳۱۵.
[۳۱] – سبل الهدی والرشاد، پیشین، ص۲۵۱.
[۳۲] – همان، ص۲۵۰.
[۳۳] – بخاری؛ صحیح، تحقیق عبدالعزیز عبدالله بن بساز، بیروت، دارالفکر، ج۷، ص۱۹۰  و مکارم الاخلاق، پیشین، ص۳۸.
[۳۴] – اصول کافی، پیشین، ج۴، ص۳۱۵  و سنن بخاری، پیشین، ص۱۹۰.
[۳۵] – مکارم الاخلاق، پیشین، ص۳۸.
[۳۶] – مکارم الاخلاق، پیشین، ص۳۹.
[۳۷] – همان و اصول کافی، پیشین، ج ۴، ص۳۱۰.
[۳۸] – همان، ص۳۱۱.
[۳۹] – طباطبایی، محمدحسین؛ سنن النبی ترجمه حسین استاد ولی، تهران، پیام آزادی، ۱۳۸۱، چاپ سوم، ص۷۹.
[۴۰] – شرف المصطفی، پیشین، ج۲، ص۱۰۷.
[۴۱] – شرف النبی، پیشین، ص۸۱.
[۴۲] – اصول کافی پپشین، ج۴، ص۳۱۵.
[۴۳] – مکارم الاخلاق، پیشین، ص۳۹.

 

منبع:  پژوهشکده باقرالعلوم

 


ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید

شش + سه =